نفوذ منافقان
نفوذ منافقان
نفاق از ماده ی نفق به معنای نفوذ و پیشروی است. راغب در مفردات، نفاق را داخل شدن در دین از یک در و خارج شدن از در دیگر تعریف می کند. در واقع منافق کسی است که دین را ظاهراً پذیرفته و با پوشش دین می خواهد به آن ضربه بزند. نفاق نیز مانند ایمان دارای مراتب است. نفاقی اخلاقی که صاحبش را وامی دارد تا ظاهر و باطنش در مقابل خداوند و بندگان، دو گونه باشد. اما آنچه در قرآن مکرر آمده و سوره ای هم با این نام نازل شده است، نفاق کفر است که مقصود ما در این پژوهش هم، همین نفاق است. خطر این منافقان از خطر دشمنان صریح اللّهجه بسیار بیشتر است به همین دلیل تعبیراتی را که قرآن مجید درباره ی منافقان دارد، شدیدتر از تعبیراتی است که در مورد دشمنان آشکار اسلام به کار برده است و پایین ترین درکات دوزخ نیز به آنها اختصاص دارد,
منافقین به دلیل (دوچهره بودن)، به راحتی می توانستند در میان مسلمانان نفوذ کنند .تفسیری که قرآن از این روش منافقان دارد این است که (بعضی از مردم هستند که می گویند به خدا و روز قیامت ایمان آوردیم، در حالی که ایمان ندارند). آنها با نفوذ در صف مسلمانان،از هر فرصتی برای کارشکنی استفاده می کردند. گاهی در انجمن های سرّی خودتصمیم می گرفتند کمکهای مالی خود را از یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قطع کنند. گاهی تصمیم می گرفتند پس از بازگشت از جنگ به مدینه، دست به دست هم دهند و با یک فرصت مناسب، مؤمنان را از مدینه بیرون کنند و زمانی هم به بهانه های مختلف، از قبیل جمع آوری محصولات کشاورزی از شرکت در جهاد خودداری میکردند
ایجاد دودستگی
جنگ احد از جهاتی دارای اهمیت فراوانی برای مسلمانان بود. نخست این که آینه ی تمام نمایی بود که میتوانست چهره ی واقعی مسلمانان آن زمان را منعکس سازد و آنها را وادار به اصلاح وضع خود و برطرف ساختن نقاط ضعف بنماید و به همین جهت قرآن فوق العاده روی آن تکیه کرده و در آیات بسیاری از آن استفاده ی تربیتی می کند. از سوی دیگر این حادثه زمینه را برای سمپاشی دشمنان و منافقان آماده ساخت و به همین دلیل آیات زیادی برای خنثی کردن این سمپاشی ها نازل گردید,
منافقان با این تعبیر که (کسانی که جهاد رفتند، اگر نزد ما بودند نه می مردند و نه کشته می شدند) مسلمین را برای شرکت در جهاد و اطاعت از امر خدا و رسول(صلی الله علیه)، دچار دو دستگی می کردند و بدین ترتیب عده ای از شرکت در جهاد باز می ماندند.
علامه طباطبائی در المیزان، گویندگان این مطالب را کفار می داند و نه منافقان، به جهت این که نفاق بدان جهت که نفاق است، منشأ چنین سخنی نمی شود و اگر منافق هم این حرف را بزند- به خاطر کفرش می باشد,
قرآن در این خصوص از افرادی نام می برد که علاوه بر این که خودشان در جهاد شرکت نمی کردند، (به برادران خود در حالی که از حمایت آنها دست کشیده بودند، گفتند: اگر آنها از ما پیروی می کردند، کشته نمی شدند) مانع شرکت دیگران نیز می شدند. قرآن پاسخ این منافقان را این گونه می دهد که اگر شما در میدان جهاد و با سربلندی کشته نشوید، عمر جاویدان خواهید داشت؟ آیا می توانید مرگ را برای همیشه از خود دور کنید؟
نفوذ در قوه ی ادراک سیاسی:
این نوع نفوذ، تردید افکنی در درستی باورهای اصیل است، ایجاد سوء تفاهم می کند و انجام تصمیمات سخت در برخورد با مشکلات را توهمی منطقی جلوه می دهد. در این روش ، دشمن از شیوه ی تبلیغات استفاده می کند تا اذهان مسلمین را دچار تشویش کرده و راه تشخیص حق و باطل برای آنها مبهم باشد.
شرکت در جهاد توأم با روحیه ی شهادت طلبی و ایثار، از باورهای خدشه ناپذیر مؤمنین بود و منافقان از همین زمینه برای تردید افکنی در باورهای ایشان استفاده می کردند. در ابتدای جنگ تبوک، که پیامبر(صلوات الله علیه) در حال آماده سازی نیروها برای شرکت در جهاد بود، یکی از رؤسای طایفه ی بنی سلمه به نام جدّبن قیس که در صف منافقان بود، خدمت پیامبر(صلوات الله علیه ) آمد و عرض کرد اگر اجازه دهی من در این جنگ شرکت نکنم زیرا علاقه ی شدیدی به زنان دارم مخصوصاً اگر چشمم به دختران رومی بیافتد، ممکن است دل از دست بدهم و مفتون آنها شوم! اجازه ی عدم شرکت برای این فرد منافق صادر شد ولی برای رفع این تردید افکنی در باورهای مؤمنین، قرآن، عمل
این منافق را مساوی با سقوط در فتنه دانست و جهنم را محیط بر کافران,
دوراهی ترس و بازدارندگی:
در این فرایند شاهد هستیم که ارائه تصویر غیرواقعی و بزرگ نمایی شده از جبهه ی دشمن و تصویر مغشوش از جبهه ی خودی در دستور کار منافقان قرار می گیرد. در این شیوه دیپلماسی تهدید، کوبیدن بر طبل جنگ و تبلیغات رسانه ای به خدمت گرفته می شود.
پس از جنگ احد، منافقین که از یاری اسلام مضایقه کردند، به منظور این که مسلمانان را از رفتن به جنگ بازدارند و سست کنند، به ایشان گفتند ناس یعنی مشرکین جمعیت بسیاری برای جنگ با شما جمع کرده اند. آیه ی ۱۷۳ آل عمران مؤید این ادعاست که دو بار ذکر ناس در آیه تکرار شده و منظور از ناس دوم، مشرکین و ناس اول ایادی و جاسوسانی هستند که مشرکین در بین مؤمنین داشتند و از ظاهر آیه برمی آید که این جاسوسان عده ای بودند ، نه یک نفر که البته گفتار منافقان، ایمان مؤمنین را بیشتر کرد ,
نفوذ امنیتی:
منافقان برای تحقق بخشیدن به نقشه های شوم خود، اقدام به ساختن مسجدی در مدینه کردند. آنچه از احادیث و روایات استفاده می شود، چنین است که گروهی از منافقان اجازه ی بنای مسجد را در میان قبیله ی بنی سالم و نزدیک مسجد قبا از پیامبر(صلوات الله علیه) دریافت کردند تا افراد ناتوان و بیمار در آن نماز بخوانند و این امر مصادف با عزیمت پیامبر(صلوات الله علیه) به جنگ تبوک بود و پس از بازگشت از جنگ تبوک، خداوند ایشان را از فتنه ی منافقان مطلع نمود و به دنبال آن دستور داده شد مسجد ضرار آتش زده شود و بقایای آن ویران گردد. در اولین نگاه، ساختن مسجد آن هم برای حمایت از بیماران و از کار افتادگان، هم یک خدمت دینی و هم یک خدمت انسانی به نظر می رسد، اما وقتی از چهره ی باطنی این عمل پرده برداشته می شود، توجه انسان را به این نکته جلب می کند که منافقین مسجد ضرار را به عنوان پایگاهی برای نفوذ امنیتی ساخته بودند و اهدافی را دنبال می کردند از جمله:
*با این عمل ضرر و زیانی به مسلمانان برسد.
*تقویت مبانی کفر و بازگشت دادن مسلمانان به وضع قبل از اسلام
*ایجاد تفرقه در بین صفوف مسلمین که بدین ترتیب مسجد قبا هم از رونق می افتاد
*مسجد ضرار پایگاه خوبی برای جلسات شبانه ی منافقین علیه اسلام بود .